چرت و پرت نویسی

چرت و پرت نویسی

چرت و پرت نویسی
چرت و پرت نویسی

چرت و پرت نویسی

چرت و پرت نویسی

نمیدانم ...

در شبی که هجوم بی کسی ها مرا وادار کرده بود که انتهای شب برایم رویا شود ...

کسی آمد که دردش درده من بود ...

حرفش خیال باورهای من بود ...

نمیدانم....!!!!

نمیدانم که چه شد ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟ غرق شدن مرا در رویاهایم دید ... اما دست یاری دراز نکرد...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد