چرت و پرت نویسی

چرت و پرت نویسی

چرت و پرت نویسی
چرت و پرت نویسی

چرت و پرت نویسی

چرت و پرت نویسی

مجازی

اسمش را میگذاریم دوست مجازی ...
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته...
خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند...
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد ...
...وقت میگذارد برایم...
...وقت میگذارم برایش...
نگرانش میشوم...
دلتنگش میشوم...
وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقیست...
هرچند کنار هم نباشیم...
هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم...
من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد

باید ...

باید زندگی کنم
با اینکه لبهای تو
حکایتی بود که دهان به دهان چرخید
تا به من رسید
تمام وجودم دوستت داشت
... ... جز دلم که وصله ناجوری بود
همه چیز عوض شده
حتی آن کودکی که قول داده بود
هرگز بزرگ نشود
حالا قدم به پشیمانی رسیده است
گاهی باید دوست داشت
گاهی زنده بودن بهترین راه مردن است

هنوزم پرم از تنهایــــــــــی.......

غروب تلخ است تو کوله بارت را بستی ورفتی به همین راحتی و در این امدن و رفتن ها حتی نظرم را جویا نشدی همچون نسیم امدی و طوفان گونه از زندگیم رفتی و روزگارم را مثل گذشته کویری کردی شب ها را با ترانه هایم به صبح میرسانم و روزها را با مرور خاطراتت شب می کنم افسوس که مدت ها می گذرد نگاهم پشت پنجره است هوای شرجی  را نظاره میکند وگرمای تابستان را احساس می کند اما هنوز جاده خالیست وتو برنگشتی هنوز نگاه منتظرم چشم بر جاده ی رفتنت دوخته اما دریغ از یک مشاهده شاید تنهایی نعمتی است از نعمت های خداوند تنها بر این دلیل که قدر لحظات با هم بودن را بدانیم

حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند 

و نه طبیبیست که مرا درمان کند

همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار

آروم

آرامش را از دریا گرفتم

دریا طوفانی شد و من آروم …

میم نوشت :

برگشتم

دریا مشوش بود

بی قرار بود

بر عکس همیشه !