چرت و پرت نویسی

چرت و پرت نویسی

چرت و پرت نویسی
چرت و پرت نویسی

چرت و پرت نویسی

چرت و پرت نویسی

هنوزم پرم از تنهایــــــــــی.......

غروب تلخ است تو کوله بارت را بستی ورفتی به همین راحتی و در این امدن و رفتن ها حتی نظرم را جویا نشدی همچون نسیم امدی و طوفان گونه از زندگیم رفتی و روزگارم را مثل گذشته کویری کردی شب ها را با ترانه هایم به صبح میرسانم و روزها را با مرور خاطراتت شب می کنم افسوس که مدت ها می گذرد نگاهم پشت پنجره است هوای شرجی  را نظاره میکند وگرمای تابستان را احساس می کند اما هنوز جاده خالیست وتو برنگشتی هنوز نگاه منتظرم چشم بر جاده ی رفتنت دوخته اما دریغ از یک مشاهده شاید تنهایی نعمتی است از نعمت های خداوند تنها بر این دلیل که قدر لحظات با هم بودن را بدانیم

حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند 

و نه طبیبیست که مرا درمان کند

همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار

نظرات 1 + ارسال نظر
Neshat دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:30

Zibaaa o por ehsas :)

مرسی دادا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد